تابلوی پشت پنجره بارانی نمایی از سکون و سکوت زندگی است؛ جایی که قطرههای باران چون اشکهایی سیاه و آرام از شیشهها سر میخورند و بر سیمای شهری بیجان سایه میاندازند. لکهها و پاششهای جوهری این تابلو، همانند قطرات بارانیاند که در پس غبار پنجره، خطوط مبهم برجها و خیابانها را به نمایش میگذارند. خطوط عمودی بلند و سیاه، شاید یادآور ساختمانها یا خاطراتی ایستاده در پسزمینه باشند؛ در حالی که حلقهها و منحنیها، به طرز مرموزی حس تکرار و گذر زمان را منتقل میکنند.
در این اثر، تضاد سیاه و سفید، فضای بکر و گاهی بیروح یک شهر خاموش را تداعی میکند؛ اما باران همیشه نوید آغاز دوباره است، حتی در تاریکی. هر قطره جوهر، روایتگر اندوهها و امیدهای کوچک است که پشت پنجرههای بارانی پنهان ماندهاند. سکوت وجود دارد، اما در دل همین خاموشی، آهنگ آرام باران، جریان زندگی را به یاد میآورد؛ گویی هنوز نفس کشیدن در این شهر ممکن و لازم است، و هنوز در دل تاریکی چیزی برای دیدن و زیستن وجود دارد. تصویری از بلندای سایههای یک شهر خاموش، از پشت پنجرهای باران زده.